سفارش تبلیغ
صبا ویژن

اینجا اصلا قرار نیست ناراحتی هام رو بنویسم ...اما چه کنم بعضی وقت ها مسائل کوچولو باعث ناراحتی و دلسردی می شوند.

اگه بعد یک روز کاری سخت که نتونستی با مسئول حفظ نباتات استان تماس بگیری و مجبور بشی با ناراحتی و از روی اجبار مزاحم وقتشون در غیر ساعت اداری بشی که میشه بفرمایید برنامه ی کاری تون رو فردا بفرماید من می خوام از شهرستان مزاحم وقتتون بشم و ایشون با کمال خونسردی بفرمایند :نمی دونم...معلوم نیست....

آخه خدا امواتتون رو رحمت کنه من یه خانوم اگه بخوام بیام خرم آباد باید بدونم که کی بیام....باید پدرم برنامه اش رو باهام هماهنگ کنه...بایدنروم شرکت...و تازه اگه شما بفرمایید نمی دونم ومن بپرسم که فردا چه ساعتی مزاحم بشم که مشخص شده باشه بیام یا نه.....شما بفرمایید 9.30یا 10 که واسه من نمیشه برنامه ی کاری شما....

درسته بد موقع مزاحم شدم و خودم کلی عذاب می کشم از این مزاحمت بی جا....

می خوام بگم اگه یه روزی ، یه جایی، یه وقتی به  مسئولیتی رسیدم لااقل دیگه جواب مردم رو با نمیدونم...معلوم نیست و اینطوری نمیدم....

من یه جوونم با هزار امید و آرزو به شمای جوون زنگ می زنم واسه کارم....دلیل نداره اینطوری موقعیت پایینم رو به رخم بکشید....

خیلی حساسم ..ناراحتی نداره..توی کارهای اداری باید قوی تر باشی...ولی خوب خورد توی ذوقم نتونستم ننویسم....

تازه بنده خداشاید واقعا برنامه ی کاریش مشخص نبوده...ولی اخه  می تونستن بگن صبح ساعت 7 زنگ بزن ...نه اون موقع روز....

راستی بگم شدم عضو شرکت شمشاد طلایی....

بگم که زنگ زدم به مهندس جوادی و همه ی متن این پست بخاطر جواب قشنگ ایشون بود...

می دونم که به جز خودم هیچ کس نمی خونه این وبلاگ رو...

ولی اگه خوند...به مهندس جوادی برسونه که بعضی وقتا بغض ادماخیلی راحت می شکنه....

یعنی میشه منم یه روز  رئیس بشم؟؟؟

 

 


   مدیر وبلاگ
دانش من...تجربه شما
ما زنده به آنیم که آرام نگیریم...موجیم که آسودگی ما عدم ماست
خبر مایه
آمار وبلاگ

بازدید امروز :18
بازدید دیروز :3
کل بازدید : 52646
کل یاداشته ها : 55


طراحی پوسته توسط تیم پارسی بلاگ